دانلود کنش پژوهی مقایسه پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پسر مقطع ابتدای دارای معلم مرد و زن
فرمت فایل ورد (word)و قابل ویرایش
تعداد صفحات 64 صفحه
قسمتی از فایل
مقدمه :
براي دست يافتن به نتايج مورد نظر در يادگيري ، تعيين و طبقه بندي اهداف آموزشي از اهميت ويژه اي برخوردار است . روانشناسان و متخصصان تعليم و تربيت براي طبقه بندي اهداف آموزشي طرحهاي مختلفي ارايه كرده اند . يكي از طبقه بنديهاي مشهور در زمنيه اهداف آموزشي ، طبقه بندي بلوم (1965) است . وي اهداف آموزشي را به سه حيطه «شناختي» ، «عاطفي» و «رواني ـ حركتي» تقسيم ميكند . حيطه شناختي شش طبقه دانش ، نگهداري ، كاربستن ، تحليل يا تجزيه ، تركيب و ارزشيابي را در بر ميگيرد و حيطه عاطفي بيشتر با مقوله هاي انگيزشي و هيجاني ، نگرش و قدرداني، ارزش دادن و نظاير آن سرو كار دارد . اين طبقه بندي مي تواند راهنماي تدريس و يادگيري باشد و مي توان گفت كه شناخت و عاطفه دو عنصر اساسي در يادگيري هستند .
اعتبار و ارزش بسياري از پژوهشها انجام شده در موقعيتهاي يادگيري به بررسي فرآيندهاي شناختي در ارتباط با فرآيند انگيزشي دارد . عده زيادي از پژوهشگران فرآيندهاي شناختي و انگيزشي دانشآموزان و رابطه آنها را با عملكرد تحصيل را هم به صورت مجزا و هم در ارتباط با يكديگر مـورد پـژوهش قـرار داده اند . مرتبط كردن پژوهشها انجام شده بر روي انگيزش تحصيلي و مطالعات انجام شده بر روي شناخت دانشآموزان از كارهاي مهم و ارزشمند روانشناسي تربيتي است (كرتور و دور كمپر 1985) .
در نظر عامه ، غالب معلمان و حتي برخي بررسي ها تمام مسئوليت شكستهاي تحصيلي و در بعضي موارد پيشرفتهاي تحصيلي بر عهده خود دانشآموزاست و به استناد داوريهاي بدوي اتهام را تنها متوجه هوش يا همت دانشآموزميكند . لذا سخناني نظير : «استعدادش كافي نيست» ، «در حد امكان كوشش نميكند» ، «باهوش است ولي كار نميكند» شنيده ميشود. پس هوش يا شخصيت كودك بـدون تحليل و توضيح و بدون آن كه ارتباطهاي مقابلشان روشن شود و بدون اين كه پرسشي درباره ريشه هـاي عـدم كفايت يا فقدان آنها مطرح شود ، سخت در معرض اتهام قرار ميگيرند و اين خود شاهـدي بر فقـر آشكار روانشناسي و زنداني بـودن آموزش ها در چنين چاله اي است (توگال ترجمه شجاع رضوي 1380) .
براي برطرف كردن اين مشكل بايد به مسئوليت خطير معلمان نيز پرداخته شود ، تعداد كثيري از معلمان آموزش ابتدايي براي تلاش آموزشي خود آماده نشده اند . لذا تجربه ثابت كرده است كه صرفنظر برخي از استعدادهاي شخصي و موقتي ، آوختن حرف معلمي آهنگي آرام دارد و بيشتر از مطالعات نظري از را سرمشق گرفتن دقيق و توضيحي از كلاسهاي رسمي و با مديريت مطلوب آموخته ميشود.
پس استمداد از علم يا دانشي كه روش آموزش مناسب را تعيين كند بدون ترديد نخستين راه چاره خواهد بود . اما به رغم تلاشهاي مقطعي و پراكنده ، اين دانش (روانشناسي تربيتي) از ديد كثيري از دست اندركاران پنهان مانده است . واقعيت اين است كه در مورد بسياري نكتههـا، روانشناسي تربيتي هنـوز ناگزير به كنـار هم قـرار دادن نظـريه هـاي آموزشي و روانشناسي بـه صورت مجمـوعه هاي نامنسجمي است كه در عمل به دشواري در قلمرو يكديگر جاي ميگيرند و مبـادله ميشوند (نت 1979) .
معلمان خوب ، خوب به دنيا نمي آيند ، بلكه ساخته ميشوند . نمي توان فرض كـردكـه هـركس مي تواند تدريس كند . بر اين مهم، به دانش و مهارت وسيعي نياز است تا آموزش و يادگيري دانشآموز تضمين شود، خود را در اختيار يك پزشك ، وكيل و … قرار نمي دهيم مگر آن كه حداكثر اعتماد را به مهارت او پيدا كنيم . بنابراين نبايد تصور كرد كه بدون آن كه مهارت خود را اثبات كنيم . كودكان به ما اعتماد پيدا خواهند كرد . هيچ كس مايل نيست تحت آموزش معلمي قرار گيرد كه فاقد كفايت است .
مـا اغلـب ، دربـاره اين كه معلمان برجسته چگونه مهارتهاي خود را به دست مي آورند و كامل ميكنند فكر نمي كنيم . البته ، معلمان خوب ، غير از مهارتهايي كه در تدريس دارند از صفات فراوان ديگري نيز برخوردارند . آنها درباره دانشآموزان خود اطلاعات زيادي دارند . از كار با دانشآموزان لذت مي برند و درباره موضوع درس خويش مطلع اند و به تدريس علاقه دارند . روانشناسي تربيتي براي اين به وجود نيامده است كه شما در يك موصوع درسي خاص صاحب تخصص شويد .
حرفه پيچيده و دشوار معلمي احتياج به هنرمندي و اطلاعات علمي دارد . تدريس هنرمندانه مسلماً با عواطف و ارزشها ، و همان طور كه برخي گفته اند با روح معلم خوب آميخته است . برخي از معلمان چنان در كار خود غرق ميشوند كه به نقاشان درحالت خلق آثار هنري، شباهت پيدا ميكنند . معلمان خوب خلاق هستند و مشكلات خود را با ابداع روشهاي تدريس و تدوين مواد آموزشي مناسب حل ميكنند . تعليم و تربيت درمقام علم از روانشناسي ، جامعه شناسي ، مردم شناسي ، عادت شناسي و بسياري علوم ديگر بهره ميگيرد تا موجبات تدريس كارآمد را فراهم سازد. معلمان در فرآيند تدريـس از روش هـاي علمـي متعددي مانند توليد فرضيه ، آزمايش فرضيه و مشاهده نتايج استفاده ميكنند . در تدريس خوب ، علم و هنر به طور پيچيده در هم تنيده اند .
تدريـس خـوب فقـط ايـن نيسـت كـه توانائي هاي ذهني دانشآموزان رشد داده شود (اورتسون و اسميلاي 1987) . معلمان كارآمد مي توانند از آغاز كار رابطه خوبي با دانشآموزان خود برقرار سازند . آنها با آزادي و به آساني با عضاي كلاس برخورد ميكنند و دانشآموزان ، آنها را معلماني صميمي و قابل اعتماد مي يابند (راجرز 1983) . آنها به جاي رقابت ، بر همكاري كه تجارب يادگيري مثبت تري را براي دانشآموزان در بردارد تأكيد ميكنند به جاي محصول يادگيري ، فرآيند يادگيري مورد تأكيد آنهاست (جانسون 1988) . هدف كلي و مهم معلمان كارآمد بهبود رابطه بين دانشآموزان و رشد دايمي عزت نقس در ايشان است . معلمان كارآمد رشد خود پنداره را در دانشآموزان خـود درك ميكنند و فعاليتهاي كلاس را به نحوي سازمان ميدهند كه موجب شكل گيري خود پنداره مثبت در ايشان شود .
از سوي ديگر علاوه برخود دانشآموزان و معلمان آنها مسايل ديگري هم هست كه بر يادگيري تأثير مي گذارد مسايلي كه در سالهاي اخير بيشتر بدان پرداخته ميشود . مواردي از قبيل نابرابريهاي اجتماعي و فرهنگي ، محيط داخلي مدارس ، محيط مدارس ، محيط اجتماعي كودك در آن مشغول يادگيري است و … كه از آن جمله است رابطه اي كه كودك و معلم با يكديگر برقرار مي سازند .
پژوهشها مختلفي به بررسي رابطه ميان فرآيندهاي شناختي و همچنين ارتباط آنها با پيشرفت تحصيلي مبادرت كرده اند . بين درجه بندي كه معلمان از آفرينندگي دانشآموزان به عمل آورده اند با همجنس بودن معلم رابطه داشته است (هولند 1959) و پژوهشها ديگري نشان مي دهد كه معلمان دانشآموزان همجنس خود را بهتر ارزيابي كرده اند ، البته در حيطه عاطفي (كروپلي 1967) . از طرف ديگر به نظر مي رسد كه فعاليتهاي شناختي نظير تبادل كلامي اطلاعات ، درك مطلب و … بين دانشآموزان و معلمان همجنس او بهتر صورت ميگيرد . از سوي ديگر كودكاني كه داراي مشكلات عاطفي و روان شناختي بوده اند ، بهتر توانسته اند در مقابل معلمان همجنس پاسخهاي خود را ارايه كنند تا معلمان غير همجنس .
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.